گورنشین
گام و گور .با هم نمی گنجند گنبد مینای من به انداره همین گور پهن است و گِل، مرا شبانه در خود می گیرد …
گام و گور .با هم نمی گنجند گنبد مینای من به انداره همین گور پهن است و گِل، مرا شبانه در خود می گیرد …
!مانی بیا گلها را ببو و با پروانه ها .برقص طعم ها را بچش و بدان .زندگی همیشه شیرین نیست !مانی بیا میان اسبان …
و انتخاب دردناک است که بجویی و بیابی .یافته ای را میان توده ای درست مثل آن زمان که تو در سبدی بودی میان …
مگذار مرا به شهر ببرند… صدای من که از اعماق این کرانه بال میکشد همان هزاران گوش ماهی تبعیدی شنهای ساحلیست که جزر و …
زمانی می رسد که تو می شوی و آن من گذشته را آرام آرام لب اولین دریاچه به همان اولین قایق می بخشی و …
نوادگان ما که مرده اند امروز، شاهد جنگها بوده اند دیروز. کجا و از کدام دریچه زاده شوند، مردگان فردای من و تو؟ نیاکان …
شب است. شمعدانیها می خوانند آن آواز عاشقانه به خواب رفته را. مردی سیگار می کشد. نگاه دختری بر شیشه پنجره مات می ماند. …
بیا بگریزیم از این رسم مردمان تکراری چون دو آهوی گریز پا در کنجی، بیابانی خانه کنیم و با شیران مردم گریز پیاله ای …